آمریکایی که من شناختم

دیده ها و شنیده های من از سرزمین فرصتهای طلایی

آمریکایی که من شناختم

دیده ها و شنیده های من از سرزمین فرصتهای طلایی

کار جدید (قسمت دوم)

سلام،



اینجا الان خیلی مد شده که خونه ها دیگه آیفون ندارند، طرف پشت در کد رو میزنه و سیستم به تلفن شما زنگ میزنه و شما با تلفنتون در رو باز میکنید، اگر هم خواستید با طرف صحبت میکنید قبل از اینکه در رو باز کنید. جمعه دو هفته پیش بود، بعد از ظهر وقتی سر کار قبلیم بودم،تلفنم زنگ زد و از رو شماره دیدم که یکی پشت دره، پرسیدم کیه؟ و یه آقایی گفت: برای آقای کاشانی گل آوردیم! در رو باز کردم و طرف گفتم که گل رو بزاره پشت در آپارتمانم، تا برسم خونه همش فکر میکردم که آخه کی برام گل فرستاده، رسیدم خونه و با عجله کاغذی که دور سبد گل رو برداشتم و دیدم یه کارت توشه و نوشته:


به شرکت ما خوش آمدید. خیلی کار جالبی بود بنظرم.



یه دوچرخه هم از دوستم گرفتم و امروز با دوچرخه رفتم سر کار، یه ربع راه بیشتر نبود، الان که دیگه هر روز کلی رانندگی نمیکنم میفهمم چه نعمتیه. از اونجایی که بدلایل امنیتی نمیتونم بگم که کارم چیه، فرض کنید که تو شرکت پرورش قورباغه کار میکنم. طرح تفکیک جنسیتی هم کاملا در شرکت ما اجرا میشه، تو گروهمون 16 نفریم، 14 مرد و دو تا خانم، یکیشون که بچه دانشگاهی داره، اون یکی هم حامله است.


دوشنبه کارمو شروع کردم و سه شنبه بزرگترین گردهمایی پرورش دهندگان قورباغه در دنیا بود که همکارام منو با خودشون بردن. از اونجایی که قورباغه اصولا موجود زیبایی نیست، در گردهمایی از عنصر هلو، جهت خنثی کردن اثر زشتی قورباغه فراوان استفاده شده بود. یه کارت شناسایی گنده هم گردمون انداختن که اسممون و اسم شرکتمون توش نوشته شده بود. شرکت ما در صنعت پرورش قورباغه کلی اسم و رسم داره و ملت دائم سوالای قورباغه ای از من میپرسیدن که من مجبور میشدم از لغت کلیدی بیلمیرم استفاده کنم.



دائم هم ملت با تلفنهای هوشمندشون کارتتو اسکن میکردن که برات ایمیل بفرستن، هر وقت یکی مودبانه میخواست کارتمو اسکن کنه، خودمو به کوچه علی چپ میزدم و فلنگو میبستم، البته برای هلوها قضیه فرق میکرد، آقای کاشانی اجازه میدید کارتتونو اسکن کنم؟ چرا که نه، هر جا رو دوست داری اسکن کن، و اینقدر تکون میخوردم و اینور اونور میرفتم که نتونه اسکن کنه و طول بکشه. حالا جریان اینه که ما مشتری از این شرکتهاییم و خیلی از شرکتها مشتری ما، آقای کاشانی مایلید دستگاه جدیدی که برای کندن پوست قورباغه ساختیم رو ببینید؟ بله، بله، حتما. اصلا بزرگترین مشکل شرکت ما اینه که دستگاه کندن پوست قورباغه نداریم.


عصر هم تا دلتون بخواد کالباس و سوسیس و پنیر دادن خوردیم، کلی هم ایستک و آب انگور، منم یادم رفت که کلید خونم سر کار تو کشو میزمه، راه افتادم اومدم خونه و دیدم که ای دل غافل، جا تره و بچه نیست.

نظرات 13 + ارسال نظر
sara javazi چهارشنبه 20 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:18 ب.ظ

akheyyyyyyyyyy teflakee 2 ta khanoom darid ke 2 tasham motaahelan
amir khan say kon kamtar fast food bokhori vase salamatit khob nist
kartetam be hame nade ta eskan konan baad ghati mikoni chi o be ki dadi o chi be ki gofti

elahe پنج‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 06:24 ق.ظ

پس نشد که بشه!!!

پونه جمعه 22 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:30 ب.ظ

آقای کاشانی اجازه میدین منم کارتتونو اسکن کنم؟

ص.ش جمعه 22 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:37 ب.ظ http://www.radefekr.blogfa.com

عجب کار جالبی کرده این شرکت جدید!!!بسیا بسیار حسودیمان شد!چه قدر به شخصیت و کار طرف مقابل ارزش قائلند قورباغّ استعاره از چیست؟حالا چرا قورباغه؟؟؟؟؟؟؟یاد این شعر افتادم که میگه:
گاهی گمان نمیکنی ولی می شودُ گاهی نمی شود که نمی شود!
گاهی هزار دوره بی استجابتستُگاهی نگفته قرعه به نام تو می شود
ودر آخر :Divine love porotects all of US

مریم شنبه 23 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:47 ق.ظ

نمیدونم چرا اولش فک کردم نرگس اون گلهارو براتون فرستادهچرا اصلا درباره احساستون نسبت به نرگس نمینویسین؟من با اینکه عشقم ترکم کرده ولی هر روز و هر لحظه منتظرم برگرده.انتظار کشیدن خیلی سخته ولی دست خودم نیست

مریم شنبه 23 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:55 ق.ظ

امیرخان کلی تبریک می گم از نوشته هاتون کلی انرژی مثبت می باره امیدوارم که این انرژی ادامه داشته باشه. من عاشق دوچرخه سواریم واقعا به قول معروف حالشو ببرید با دوچرخه.

narges fadakar یکشنبه 24 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:36 ب.ظ

etefaghan oon rooz ke dahst baroon miamad hamash be fekret boodam ke alan khis mishi ba docharkhe :( badam zamin sore mogheye baroon o docharkhe ham ke kheyli sabokeo rahat liz mikhore, movazeb bash azizam ke sor nakhori. ...bazam mesle hamishe klideto ja gozashti sare kar :) yadet bood post it michasboondam barat...kheyli moraghebe khodte bash...

[ بدون نام ] سه‌شنبه 26 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 02:38 ب.ظ

سلام؛
چرا قسمت اظهارنظر در مطلب <آخر هفته> رو حذف کردین؟!
البته من هیچ نظر خاصی ندارم! فقط چون جواب سلام واجب بود میگم!!!

میخک نقره ای یکشنبه 1 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:21 ق.ظ

سلام-چند روز بود نیومده بودم وبلاگتون-چقدر کار شرکت جدیدتون عالی بوده واقعا خوشم اومد-ایشالا تو کار جدیدتون خیلی موفق باشید-اگه همیشه دوچرخه سواری کنید اینجوری یک تیر دو نشون میشه هم میرید سرکار هم دوچرخه سواری می کنید.در هر حال ایام به کام.

شکوفه یکشنبه 8 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 02:54 ق.ظ

ای کاش جای قورباغه یک چیز دیگه پرورش میدادین
احیانا تو اون غذاها قورباغه آب پز شده با سس خردل نبود !!!!!!!!!
حالم بد شد

یه خانوم دوشنبه 23 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:43 ق.ظ

چه با مزه نوشتی ،

هر چند ما مثل اونا هلو نیستیم ، ولی میشه بذارین مام کارتتونو اسکن کنیم ؟

farhad چهارشنبه 25 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 04:46 ق.ظ

سلام
واقعا شما در شرکت پرورش قورباغه کار می کنید . ما می خواهیم یک مزرعه پرورش قورباغه در ایران راه اندازی کنیم . اگر امکان دارد ما را راهنمایی کنید
متشکرم

No we don't

sare چهارشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 07:26 ب.ظ http://www.loveer.blogfa.com

salam khobid?man shoma ro nemishnakhtam be pishnehad 1ki az dostam webi ro ke ba narges khanoom sakhte bodid didam vaghean dastane jalebie albate man hanooz ta akharesho nakhondam valoi jaleb bod addrese in webo az onyli web bardashtam.mikhastam bedonam age moshkeli nist mishe axe shoma ya narges khanoom ya har2toon ro ba ham bebinam?mamnoon misham age javab bedid.

معلومه از آخر داستان خبر ندارید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد