آمریکایی که من شناختم

دیده ها و شنیده های من از سرزمین فرصتهای طلایی

آمریکایی که من شناختم

دیده ها و شنیده های من از سرزمین فرصتهای طلایی

بدون شرح

نظرات 6 + ارسال نظر
پونه جمعه 22 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:32 ب.ظ

بوی زندگی !

ص.ش جمعه 22 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:48 ب.ظ

این جملاتو فی البداهه در شرح این عکس میگم:
شیشه از عشق گریست، و ندانست این اشک حاکی از جان نفسی در سینه ست ، راهی سفری در بلندای ابدیت. به سر حد جنون باید رفت..باید رفت
باید رفت...
بی آنکه در فکر آخر شاید وصلی باشد. مثل رودخانه باید رفت.
در لحظه سفر باید کرد.
روزی ثانیه ای در حین سفر.
شاید اغاز سفر آغاز دگرگونی باشد

Reihaneh یکشنبه 24 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:08 ق.ظ

می زند باران به شیشه
مثل انگشت فرشته
قطره قطره رشته رشته
آی می چسبه دوچرخه سواری اونم تو هوای بارونی آی می چسبه

علی بابا یکشنبه 24 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 02:13 ب.ظ

ظاهرا بهتره از همون ماشین استفاده کنی و دوچرخه رو به دوستت پس بدی
واسه همچون شرکتی خوب نیست یک کارمند موش آب کشیده وارد شه

نرگس دوشنبه 25 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:51 ب.ظ http://fanosekhial.blogfa.com

موفق باشید.
ولی اسم وب قبلی تون که نرگس بود قشنگتره!!!!!!!!!

تاتا جمعه 11 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:10 ب.ظ http://tatadarzamone.blogfa.com

واو چه خانم و آقای خوش تیپی آدم گیر می افته واقعیه یا فتوشاپ
از اون عوض کردن اسم شرکت و تولید قورباغه هم خوشمان آمد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد