آدمها خیلی وقتها خسته و ناراحتند، خیلی اوقات اونجوری که ما میخوایم نیستند، اما ما گاهی بهشون میتونیم بگیم: "خستیگهاتو رو من خالی کن، خوشحالم که حداقل باعث شدم سبک بشی"، یک لبخند هم که چاشنی کار کنی، اکثر مواقع معجزه میکنه، باورتون نمیشه؟ امتحان کنید،
بخودم گفتم ولش کن، پیرمرد حتما روز بدی داشته، خدا بخواد هم زودتر از من میره و مشکلی نخواهد بود. با دوستم از ماشین پیاده شدیم و یه نگاهی انداختم ببینم واقعا چقدر جا بین دو تا ماشین هست. فقط همینقدر بهتون بگم که نمیتونستی از بین دو تا ماشین رد بشی. پیرمرد از ماشینش پیاده شد و با غرور خاصی جلوی همسر و دخترهاش به لهجه غلیظ گیلکی گفت:
"پدر جان، حتی اگر به ماشین منهم میزدید، من به احترام موی سفیدتون و خانوادتون، امکان نداشت چیزی بگم یا شکایتی بکنم"
پیرمرد بیچاره انتظار چنین جوابی رو نداشت، بدون اینکه چیزی بگه رفت تو ماشینش و ماشینشو یه کم برد جلو، به همین سادگی
آره میدونم، همیشه هم نتیجه به این خوبی نیست، اما بیشتر مواقع هست.
سلام به همه،
مشکل اسم "نویسنده" حل شد. مسئله اینجاست که من با یه نام کاربری چند تا وبلاگ تو بلاگ اسکای دارم، حالا اسمتو هر چی بزاری، تو همه وبلاگها همون نمایش داده میشه، برای همین قالب وبلاگ رو ویرایش کردم و فکر میکنم مسئله حل شد.
نکته دیگه اینکه، اگر میخواین نسبت به پیام یک نفر دیگه، حالا میخواد نرگس باشه یا هر کس دیگه، پیام بزارید، لطفا پیامتون صرفا جنبه انتقادی داشته باشه، تا من شرمندتون نشم و بتونم پیامتون رو تایید کنم. در مورد من تقریبا هر چی دلتون خواست میتونین بگین، مخصوصا اگر انتقادهای سازنده باشه.
در مورد نرگس هم، با وجود اینکه من هنوز برای این سئوال که "اگر چه میکردم الان با هم بودیم؟" جوابی ندارم، بازهم سعی میکنم که دنبال قصورهای خودم، که حتما از اونچه خودم فکر میکنم بیشتر بودند، بگردم و اصلاحسشون کنم و برای نرگس هم خوشحالی و خوشبختی آرزو میکنم.
درسته که خونه مدتیه از بوی عطر هزاران نرگس محرومه، ولی خدا رو شکر باندازه یه گلبرگ بوی نسترن میده.
شاد و سربلند باشید