آمریکایی که من شناختم

دیده ها و شنیده های من از سرزمین فرصتهای طلایی

آمریکایی که من شناختم

دیده ها و شنیده های من از سرزمین فرصتهای طلایی

آرزوهای بزرگ

نشستیم تو اطاق نشیمن، ساکتی و پر از فکر، انگشتهاتو به هم گره گردی و به گوشه اطاق خیره شده، از اون حالتهایی که میدونم هیچ چی نمیبینی با اینکه چشمهات بازه، برات چایی میارم، با نبات زعفرانی، تازه از ایران برامون آوردن، تو هم همونطور که کنارت نشستم دستتو میزاری رو شونم و نوازشم میکنی،

همونطور که چهار زانو نشستی رو زمین، سرمو میزارم رو پاهات، طوری که بتونم ببینمت. با انگشتهات با موهام بازی میکنی، یه نفس عمیق میکشی و شروع به صحبت میکنی. میگی: "یعنی میشه؟ فکر میکنی بتونم؟" با اینکه جملت سئوالیه میدونم که در واقع داری با خودت حرف میزنی و منتظر جواب نیستی. ادامه میدی، "بشه یا نشه به کنار، مهم اینه که باید سعیمو بکنم، میدونم اگر اونجور که باید و شاید تلاش نکنم، پشیمونی و اما و اگر بعدش میکشتم، خوب که زور بزنم حداقلش اینه که بعدش پشیمونی نداره". دستهاتو پشت سرت قلاب میکنی و کمی به عقب تکیه میدی، چشمهاتو میبندی و سرتو تکون میدی، دوباره یه نفس عمیق میکشی و ادامه میدی: " هیچ کس تا حالا اینکارو نکرده، میدونی اگه اونجوری که دلم میخواد بشه، دنیا منو میشناسه، اونقدر پول خواهیم داشت که دیگه نیازی به پول در آوردن نداریم، شاید حتی بچه هامون نیازی به پول در اوردن نداشته باشند، گرچه بعید میدونم یاسمن کوچولو وقتی که بزرگ بشه، چیزیو از باباش قبول کنه، من نمیدونم چطور به این بچه دبستانی حالی کنم کمک گرفتن از دیگران گناه کبیره نیست. به هر حال خودتم میدونی دنبال این چیزهایی که گفتم نیستم. اگه درست بشه خودمو باور میکنم، به همین سادگی، از طرفی قولی رو هم که سی سال پیش به اون پیرمرد دادم بالاخره عملی میشه، چی میشه یه بارهم اون به من افتخار کنه"

آهنگ مورد علاقت، "همه چی ارومه" رو میزاری، همونطور که سرم رو پاته دراز میکشی، دستمو میگیری تو دستت و انگشتهامو میبوسی، و وسطاش آهنگو با صدای آروم زمزمه میکنی، مخصوصا قسمت "بگو این آرامش تا ابد پابرجاست"، و وقتی که قسمت "تو به من دلبستی از چشات معلومه" رو زمزمه میکنی میخندی، یه جور لبخند پیروزمندانه،

نظرات 29 + ارسال نظر
reihaneh جمعه 25 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 03:24 ق.ظ

اون قسمت هایی که فکرهایی که با خودت میکنی رو مینویسی
بنظرم جزء قشنگترین نوشته های این وبلاگه :
"خودتم میدونی دنبال این چیزهایی که گفتم نیستم. اگه درست بشه خودمو باور میکنم، به همین سادگی، از طرفی قولی رو هم که سی سال پیش به اون پیرمرد دادم بالاخره عملی میشه، چی میشه یه بارهم اون به من افتخار کنه"
خیلی میشه فهمیدش

پونه جمعه 25 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:43 ق.ظ

ای بی تو دل تنگم بازیچه توفان ها
چشمان تب آلودم باریکه باران ها
آرام نمی بارد ، گویی غم من دارد
آن باد که می نالد در تنگی دالان ها
در بستر مسدودم با شعر غم آلودم
آشفته ترین رودم در جاری انسان ها
پ.ن:توی این پست خیلی غریب شدین دکتر !

الهه جمعه 25 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 03:48 ب.ظ

یعنی این "تو" شمایید یا فسفر مغز من به مشکل خورده؟

کاملا درست متوجه شدید،

من و لمس روزهای زندگی (آنی) دوشنبه 28 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:15 ق.ظ http://www.rozhayezendegi.blogsky.com/

سلام..
:)

[ بدون نام ] سه‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 02:57 ق.ظ http://radefekr.blogfa.com

سلام...
زیبا می نوسید ها......خ وقت بود نیومده بودم اینجا..3 پست جدیدو خوندم.....

شادی چهارشنبه 30 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 07:01 ق.ظ

همه چی آرومه...

میخک نقره ای جمعه 2 دی‌ماه سال 1390 ساعت 04:52 ق.ظ

سلام-نوشته هاتون روخیلی دوست دارم-همین.

الآنی شنبه 3 دی‌ماه سال 1390 ساعت 01:44 ب.ظ http://ellani.persianblog.ir

چقدر خوبه... لحظه ای که حس کنی... دلش با توئه... حس کنی از نگاهی که ازت گاهی می دزدتش... برای لمس لحظه های عاشقی هیچ وقت دیر نیست...

مریم دوشنبه 5 دی‌ماه سال 1390 ساعت 02:16 ب.ظ

سلام امیر آقا.همین الان دارم از اون یکی وبتون میام.داستان عشقتونو از سایت نود و هشتیا خوندم،و الان که دنباله شو گرفتم دیدم که جدا شدین.نمیدونم بگم متاسفم یا خوشحالم اما تنها چیزی که میدونم اینه که خیلی ناراحت شدم که پایان اون عشق اینطوری شد.راستش من توقع داشتم خاطرات زندگی مشترکتون همراه با بچتونو ببینم اما خوب...! واستون آرزوی موفقیت میکنم و امیدورارم همیشه شاد و سربلند و سرزنده باشد!

پونه سه‌شنبه 6 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:16 ق.ظ

آقای دکتر تعطیلات بهتون خوش بگذره !

مانلیا سه‌شنبه 6 دی‌ماه سال 1390 ساعت 01:24 ب.ظ

سلام.ببخشید شما آمریکا هستین؟چندتا سوال داشتم.
من ژیش دانشگاهیم و برا رفتن میخوام اقدام کنم.وبلاگتونو خوندم که نوشتید بعد لیسانس خوبه.ولی میخواستم ببینم راه دیگه چیه؟
۱ سوال دیگه فرض کنیم ما اومدیم.بعد میشه برا اقامت اقدام کرد؟چقدر طول میکشه.
مرسی اگر میشه میل بزنید.

مانلیا جمعه 9 دی‌ماه سال 1390 ساعت 09:44 ق.ظ

salam.
mersi khaili mamnoon.bale javabamo gereftam.faghat 1 chize dige.dashtane TOFEL ya IELTS ghabl az omadan elzamie?
1soal dige ham beporsam bebakhshid hey soal ejad mishe.bara apply gereftan reshteyi ke mikhonim moheme?yani masalan age reshtamoon bishtar morede niazeshon bashe ehtemale ghaboli bishtare?daneshgah ham tasir dare?
ba kamale tashakor.

Please email me your questions and concerns, that way I can be more helpful and more organized

مانلیا شنبه 10 دی‌ماه سال 1390 ساعت 01:05 ب.ظ

salam.
mersi khaili mamnoon.bale javabamo gereftam.faghat 1 chize dige.dashtane TOFEL ya IELTS ghabl az omadan elzamie?
1soal dige ham beporsam bebakhshid hey soal ejad mishe.bara apply gereftan reshteyi ke mikhonim moheme?yani masalan age reshtamoon bishtar morede niazeshon bashe ehtemale ghaboli bishtare kolan che moshkeli sare rahe baraye amadan??
ba kamale tashakor.

از دیار نجف آباد شنبه 10 دی‌ماه سال 1390 ساعت 02:16 ب.ظ http://fromnajafabad.wordpress.com/

مگه منو شما دل نداریم ... به روش ایرونی ... تیک تیک تیک معکوس عقربه ی ساعت و صدای انفجار توپ سال نو و ساز و نقاره و دعای یا «مـُقـلــّـب القلوب و الابصار».

سال نوی میلادی بر شما و خانواده ی محترمتون مبارکباد. امیدوارم که سرشار از خاطرات خوب و رسیدن به همه ی آرزوهاتون باشه.

درود و دو صد بدرود ... ارادتمند حمید

یاسی شنبه 10 دی‌ماه سال 1390 ساعت 05:10 ب.ظ

امیدوارم بابانوئل به جای کادوی زیبا

تقدیر زیبا براتون هدیه بیاره

تقدیر خوب رو نمیتونین الان حس کنین

اما در آینده میفهمین بهترین آرزو رو براتون داشتم

کریسمس مبارک

reihaneh یکشنبه 11 دی‌ماه سال 1390 ساعت 02:46 ق.ظ

Happy New Year

مانلیا یکشنبه 11 دی‌ماه سال 1390 ساعت 09:32 ق.ظ

ببخشید ۱ سوال بپرسم دیگه میرم.
رشته های منهدسی کام پیوتر نرم یا سخت نرم افزار یا مهندسی پزشکی هرکدوم چه جایگاهی دارن اونجا؟
ببخشیدا.
مرسی ممنون

مریم یکشنبه 11 دی‌ماه سال 1390 ساعت 01:44 ب.ظ

. Happy New Year

مانلیا دوشنبه 12 دی‌ماه سال 1390 ساعت 04:00 ق.ظ

سلام.ببخشیدا ولی ایمیلتون چیه؟ آخه من replyزدم جواب ندادید.

amirblog2@yahoo.com

Azhdar booghi پنج‌شنبه 15 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:05 ق.ظ


sale no miladi mobarak bar hame jahano ina....vali khoda vakili khodavakili eyde Noruze ma kojaaaaaa Xmes koja?
aghaaa ma ham mikhummmm berim unvarhaaa.amma chekonim ke pUl nadarimm..cheghadr dolar gerun shode/migam amir khaN duste aziz biya dolarato Iran beforush 1 kami sood kon..

فرزانه سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 04:26 ق.ظ

سلام...
یه سوال: با توجه به شرایط فعلی اقتصادی امریکا شرایط پذیرش دانشجوی ایرانی سخت تر نشده؟/میشه لطفا توضیح بدین؟

rad یکشنبه 25 دی‌ماه سال 1390 ساعت 01:23 ق.ظ http://radefekr.blogfa.com


چرا بروز نمی کنید؟؟؟

پروانه دوشنبه 26 دی‌ماه سال 1390 ساعت 06:02 ق.ظ

سلام امیر جان. بعد از چند سال و بلاگتونو مجدد پیدا کردم و خوندم. شوکه شدم. یه حرفایی دارم که بگم ولی فکر میکنم الان تو شرایطی هستی که کم کم باید از گذشته بیای بیرون و تحلیل دوباره قضایا نتیجه ای جز ناراحت کردنت نداره.فقط اینو بگم که این نیز بگذرد.من وقتی تو شرایط سختی هستم این جمله بهم کمک میکنه.امیدوارم واسه شما هم مفید باشه.برات اتفاقای خوب آرزو میکنم.

سلام پروانه خانم،

الان دیگه خیلی وفته که گذشته، بنابراین راحت باشید و حرفتونو بزنید،

شاد و سربلند باشید

-امیر

[ بدون نام ] سه‌شنبه 27 دی‌ماه سال 1390 ساعت 05:07 ق.ظ

ممنون از پاسختون.نظر من اینه که نرگس نیاز به تنها شدن داشت. خانما بعضی وقتها یه کارایی میکنن که خودشونم دلیلشو نمیدونن که چرا این کارو کردن و حرف دیگه ام اینه که همه آدما دچار نوسانات احساسی میشن اینو نمیشه منکر شد و هرکسی با این نوسانات 1جوری برخورد میکنه.نرگس هم یه ادمه و استثنا نیست. شما یه جاهایی نوشتید چون نرگس تو وبلاگ چیزی نمینوشته معنیش اینه که علاقه ای به شما نداشته یا به زندگیش.از نوشته های نرگس و خودشما علاقه دو طرفتون واضحه و انکار ناپذیر. حرفامو خیلی خلاصه کردم که سرتونو درد نیارمم. در ادامه اینم بگم که بهتره با فکر به گذشته آیندتونو از دست ندید. اگر موفق بشید دوران نقاهتتونو پشت سر بگذارید مطمئنم دوباره عاشق میشید و مطمئنم 1عالم اتفاقای قشنگ منتظرتونه.اینو نگفتم که دلداریتون بدم مثلا،مطمئنم که اینطوری میشه.

پونه سه‌شنبه 27 دی‌ماه سال 1390 ساعت 07:50 ق.ظ

سلام آقا امیر
حالتون خوبه؟
مدتیست که نیستین........

اسما پنج‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:01 ق.ظ http://for-amir.blogfa.com/

چه قدر خوب مینویسی ... مخصوصا پست سفرت رو دوست داشتم

احمد-ا سه‌شنبه 4 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 01:03 ق.ظ http://ashianeheeshgh.blogsky.com/

در ژایان
می بینی
باز اون نیست که تو می نوشتی یا که می بوئیدی یا که لمس می کردی
باز جای از نوشتن
جا مانده است
باز به تهیش نرسیده ای
یه چیزهای دیگه جا مانده است
باید باز نوشت ، نقاشی کرد ، احساس کرد ، بوئید و . . .
تمام نخواهد شد
شاید با تمام شدنمان
شروع و آغازی از همه و همه ی
آنانی که ناتمام بود به
تمامیت برسند
شاید امیر !

سامان یکشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 04:50 ق.ظ http://haleyeomid.mihanblog.com

سلام تو وبلاگ خودم نمیتونم نظر بدم(از زندانی شدن ویا فراری شدن ترسوندنم) اما اینجا میگم که ستایشش میکنم این اقدام رو...
راستی یه سر به وبلاگ جدیدم بزن.

ღ☆ஜ دنیا*•تاج خورشید ஜ☆ღ•* سه‌شنبه 9 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 03:16 ق.ظ http://www.tajekhorshid.persianblog.ir

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد