آمریکایی که من شناختم

دیده ها و شنیده های من از سرزمین فرصتهای طلایی

آمریکایی که من شناختم

دیده ها و شنیده های من از سرزمین فرصتهای طلایی

حلقه نامزدی

بزودی

(این یعنی اینکه این پروژه دارای مراحل نهاییشو طی میکنه، ولی هنوز کلنگ نخورده)

نمیدونم چی میشه ایندفعه؟ همه چیز خوب بنظر میاد ولی واقعیت اینه که دفعه پیش هم همه چیز خوب بنظر میومد. با مادرم که صحبت میکردم بعد از کلی آرزوهای خوب بهم گفت:من زیاد به استعداد تو در زمینه انتخاب همسر اطمینان ندارم

منم گفتم: مادر جان، راستش من خودم هم به خودم در این زمینه زیاد اطمینان ندارم


خونه آخرش اینه که یا باید تا آخر عمر مجرد بمونم، یا اینکه یه بار دیگه تلاش کنم با علم به اینکه ممکنه موفق نشم. یکی میگفت ازدواج کردن این روزها یا دل شیر میخواد یا مغز خر، بعدشم به کنایه بهم گفت: بنظر نمیاد دل شیر داشته باشی

منم گفتم: ولی با این وجود میخوام این کار رو بکنم.

احساس میکنم عاشقم، مثل خیلی عاشقهای دیگه، ولی نه با اون حرارت سوزاننده. احساس نمیکنم عاشقترین مرد زمینم، چرا اینطوره نمیدونم، ولی بهرحال توکل به خدا

بقول یکی که میگفت: عشق هم میتواند اتفاق ساده ای باشد مثل همه اتفاقات دیگه.