سلام به همه،
شرمنده باعث این همه دیر کرد. اتفاق تو این مدت زیاد افتاد، ولی یه جورایی حس نوشتنتش نبود، امروز خیلی حس خوبی دارم، ذهنم بعد از مدتها دوباره آزاد شد، آزاد آزاد، مثل یه پرنده. امیدوارم این دفعه یاد گرفته باشم که هر چقدر هم که یکی رو دوست داشته باشی، نباید بزاری احساست کنترل همه چیز رو در دست بگیره، تا حالا که یاد نگرفتم، انشاله از این به بعد.
ز دست دیده و دل هر دو فریاد که هر چه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز فولاد زنم بر دیده تا دل گردد آزاد
شاد و پیروز باشید
-امیر