آمریکایی که من شناختم

دیده ها و شنیده های من از سرزمین فرصتهای طلایی

آمریکایی که من شناختم

دیده ها و شنیده های من از سرزمین فرصتهای طلایی

نامه با پرزیدنت کارتر

چندی پیش یکی از دوستان برایم نامه زیر را ایمیل کرد. ظاهرا این نامه توسط خانمی بنام رکسانه گنجی به پرزیدنت کارتر نوشته شده. متاسفانه در نامشون ایمیلشونو رو ذکر نکردند و من کلی تو اینترنت گشتم که ایمیل ایشون رو پیدا کنم که نتیجه ای نداشت. تا اینکه همون  دوستی که ایمیل اول رو برام فرستاده آدرس ایمیل خانم گنجی رو برام فرستادند. من متن نامه خانم گنجی و انتقادات خودم رو نسبت به این نامه در ادامه این پست اضافه میکنم.

متن نامه خانم گنجی:

President Carter:



Twenty-Eight years ago you robbed me and my generation of all of our
hopes and aspirations. We were going to be the generation that would
help our fathers, mothers, brothers and sister bring
Iran to the twenty
first century. The
Iran I was growing up in was a modern secular Iran
with the natural growing pains of a developing country. However, my
homeland was on the right track.The Iranian Revolution destroyed my
homeland and took us back to the middle ages. It caused nothing but
grief and destruction not only to my homeland but all over the World.



I remember clearly as a fifteen year old watching you and your wife on
your trip to
Iran on our National TV saluting the Shah and calling Iran
"The Island of Stability". Only a few months later you and your
administration started pounding the Shah regarding Violations of Human
Rights!!!! Even if all you said was true was it worth this
outcome???All we hear these days is reforming the Islamic Republic of
Iran!!!! Could you not have suggested reforms then and been more
patient. Did you have to push us into the current situation????



During the past twenty eight years I have never heard standing up for
the Human Rights Violations against my brothers and sisters in
Iran!!!!!! Talk about Human Rights Violations, this regime has done
nothing but VIOLATE every single RIGHTS my compatriots have since its
inception. It has been on the list of U.N. Human Rights Violators for at
least twenty-two years. Have you stood up for my young compatriots who
have given up their lives in the political prisons of the IRI? How about
all the women stoned during this regime??? And what about all the
journalists imprisoned and tortured daily, or all the dissident
assassinated inside and outside
Iran?!!!!!!!! How about the young
iranian girls sold t o Arab countries, How about the children sleeping
in the streets or all the addicts.......



Now we hear you will be hosting the Former president of this terrorist
regime. How ironic for a man who stood up for Human Rights to host a
terrorist with the blood of the Iranian People on his hands.



Khatami's report card during his eight years as the President of the IRI
is clear and I don't need to review it. He only bought time for the
regime and no reforms were done. He is known for being the President
during the "Chain Executions" and Plenty of students have been arrested,
tortured and killed in the political prisons during his time. Plenty of
young women were stoned to death during his presidency..... Zahra Kazemi
the Iranian/Canadian Journalist was killed under his presidency ,and
plenty of other crimes.....



What a shame that you will be hosting such a man. President Carter the
people of
Iran will never forget all of this, and this will be a
negative legacy you will be leaving in the history of the world. Don't
forget September 11 happened because of a bunch of Islamic
Fundamentalists and the IRI as the World know is the # 1 Supporter,
funder, trainer and protector of these Islamic Fundamentalist
Organization. By keeping them intact you will help these groups to
mushroom and become a bigger threat to the future generations.



It is definitely a shame that instead of trying to make peace with the
people of
Iran you have chosen to stand against us and our aspirations
for toppling this terrorist regime. We shall prevail no matter what, but
we shall also remember our true friends and foe.



Roxanne Ganji

Los Angeles

 و انتقادات من به این نامه (ایمیل من به خانم گنجی):

سلام خانم گنجی
 
اول از همه ممنونم که پیشنهاد مرا پذیرفتید تا صحبتی با هم در خصوص نامه ای که شما به رییس جمهور پیشین آمریکا نوشتید داشته باشیم.
 
قبل از هر چیز بگذارید خودم را معرفی کنم. 32 سال سن دارم. در ایران لیسانس گرفتم و سال 2000 برای ادامه تحصیل به آمریکا آمدم و الان در انتهای دوره دکترا هستم. اینها را از این جهت گفتم چون معتقدم که بحث، خصوصا بحثهای اینترنتی، بهتر به نتیجه میرسند اگر افراد شناختی بهتر از یکدیگر داشته باشند. کاش شرایط بگونه ای بود که میتوانستم فارغ از هر گونه نگرانی خود را بهتر و کاملتر معرفی کنم.
 
با توجه به نامه ای که نوشتید حدس میزنم که نظر شما در مورد بعضی از مسائل با نظرات من تفاوت زیادی دارد. من در اینجا قصدم آگاهی بیشتر از نقطه نظرات شماست و بار دیگر از اینکه قبول فرمودید تا در این مورد صحبت کنیم ممنونم. سئوالهایم را دسته بندی میکنم تا بهتر بتوانیم به آنها بپردازیم:
 
1- نامه شما ساختار یک نامه رسمی را ندارد. در آن چندین غلط املایی وجود دارد و در چند جا قواعد نگارش رعایت نشده است (مثل گذاشتن چندین علامت سئوال پشت سر هم) و موارد دیگر.
 
2- نامه شما مطلب جدید و قابل تاملی ندارد. نامه شما حاوی حقایقی است که همه میدانند و بخشی از آن هم باور های شماست (مثل اینکه خاتمی برای رژیم زمان خرید) که من در برخی از موارد با آنها موافق و در برخی موارد با آنها مخالفم. بطور کلی هدف شما از نوشتن چنین نامه ای برای من به هیچ وجه مشخص نیست.
 
البته اینها تمام سئوالات من نیست، ولی فعلا بخودم اجازه نمیدهم که وقت شما را بیش از این بگیرم.
 
موفق، شاد و سلامت باشید
 
-امیر کاشانی
 

دیدار با خاتمی

چیزی که فکر نمیکردم تو زندگیم اتفاق بیفته دیدار با خاتمی بود

دیروز بعد از کلی بدبختی نرگس و من موفق شدیم که دعوتنامه بگیریم و در جلسه ای که در اون خاتمی با سران مسلمان آمریکای شمالی داشت شرکت کنیم.

 

 

بعد از مدتی انتظار خاتمی همراه با اسکورت ماشینهای متعدد و مردهای مسلح به هفت تیر و مسلسل به مسجدی که بیت العلم نامیده میشد آمد. ایرانیان جمع به احترامش بلند شدیم و بقیه حضار هم بدنبال ما از جایشان به نشان احترام بلند شدند. باورم نمیشد، برای یک لحظه مردی که ۸ سال رییس جمهور ایران بود در فاصله ای کمتر از یک متری من قرار داشت. آرام آرام، همراه با لبخند همیشگیش به سمتی رفت که برای او در نظر گرفته شد.

در ابتدای سخنش (به زبان انگلیسی) از همه عذر خواست که بزبان فارسی صحبت خواهد کرد و ادامه داد که آقای فیاضی سخنانش را به انگیسی ترجمه خواهد کرد. بعد هم گفت که ایشان (آقای فیاضی) میتوانند حرفهای مرا عوض کنند چرا که ایشان از علما هستند و مردم باور دارند  که علما میتوانند هر حرفی را عوض کنند. این گفته همه را به خنده واداشت و خود خاتمی هم لبخندی زد.

گفته هایش را در دو مبحث خلاصه کرد. مبحث اول این بود که اسلام بر مبنای دانش بنا شده و هر کجا که بیت الاسلام است در واقع بیت العلم است و در مبحث دوم هم به بحث دین و دنیا پرداخت. او گفت که دینداری به معنای ترک دنیا نیست. تاکید کرد که انسان باید همانگونه که به جنبه معنوی زندگی میپردازد به جنبه مادی هم بپردازد. یه جای صحبتش گفت : مفهوم زندگی باید در اقلیم روح جاری شود. که مترجم بیچاره که تازه ایرانی هم نبود نتونست اون رو به انگلیسی ترجمه کنه و از همه عذر خواست و گفت نه فارسی و نه انگلیسی زبان مادری او نیست. خاتمی هم در جواب گفت: من گفتم تو حرفهای منو عوض میکنی و حضار دوباره خندیدند.

وسط صحبتهایش میکروفنی که به سینه اش وصل بود به زمین افتاد. با حالتی شوخی آمیز عبایش را باز کرد تا ببیند شاید میکروفن لای عبایش رفته. بعد هم خودش خم شد و میکروفن را از زمین برداشت و با مهربانی که کسی که به سمتش رفت تا کمکش کند گفت که کمکی لازم نیست.

امروز هم یک سخنرانی دیگه داشت در لیک فورست کالج. منهم بعد اینکه تمام محتویات جیبمو چک کردن و تلفن همراهمو ازم گرفتن رفتم تو. برای اولین بار پرچم زیبای ایران رو برافراشته در کنار پرچم آمریکا میدیدم و برای هزارمین بار از خودم پرسیدم که چرا باید ما هزاران جا پرچم آمریکا رو روی زمین نقاشی کنیم و از روش رد بشیم در حالی که اینکار در هیچ جای آمریکا انجام نمیشه.

یکی از خاتمی پرسید: بنظر شما ضعفهای دولت ایران چیه؟ و خاتمی در جواب گفت: بیا ایران، من مفصل برات میگم، اینقدر از اشکالاتش میدونم که میتونم ساعتها در موردش حرف بزنم.

تمام سئوالات را با متانت و دقیق پاسخ میداد. در پایان جلسه هم گفت که چون باید سی ان ان مصاحبه کند باید برود و نمیتواند به سئوالات بیشتری پاسخ دهد و در آخر گفت: خوب شد این جلسه برقرار شد تا من بتوانم برای جلسه ام با سی ان ان تمرین کنم. همانطور که آرام و با متانت و لبخند همیشگیش وارد شده بود از جلسه خارج شد و همراه اسکورت و همراهان مسلح از صحنه خارج شد. در بامهای ساختمانهای اطراف برای امنیت بیشتر، تک تیراندازها آماده بودند تا جلوی اتفاقات احتمالی را بگیرند.

یاد جمله ای افتادم که میگفت: خاتمی بزرگتر از آن بود که قدرت او را مست کند.

من واقعا امیدوارم که او به اهدافش در برنامه گفتگوی تمدنها دست پیدا کند. برای اطلاعات بیشتر روی لینک زیر کلیک کنید:

http://news.gooya.eu/politics/archives/052570.php

  

 

 

 

تو کز محنت دیگران بی غمی

صبح تلفن همراهم زنگ میزند. از آنجاییکه خانه ما در محلی است که تلفن همراه درون خانه سیگنال ندارد (بقول معروف آنتن نمیدهد) مجبورم بروم از در بیرون. یکی از دوستانم است و مکالمه زیاد طول نمیکشد و من هم دارم دوباره داخل خانه میشوم. خانه ما در کوچه ای فرعی است و با این حال یک ماشین بزرگ که با سرعت میرود و درست جلوی خانه ما بشدت ترمز میکند.

 

در یکی دیگر از واحدهای ساختمانمان دختری زندگی میکند که بنظرم بیست و یکی دو سال بیشتر ندارد. صورتی بچه گانه دارد و نگاهی که عمق درد و خستگیش را میرساند. دو دختر هم دارد. یکی حدود 2 ساله و دیگری حدود 3 ساله.  مثل دو تا فرشته کوچولو هستند.

 

از ماشین پسری جوان با قیافه ای خشن پیاده میشود. یک رکابی سفید رنگ به تن دارد و انبوهی از خالکوبی روی دست و شانه هایش. کله اش تراشیده است و خطوطی رو سرش هستند که مو ندارند. جای زخم و یا چاقو هستند خدا میداند. بدون اینکه نرمشی یه خرج بدهد در ماشین را باز میکند و دو دختر بچه را از ماشین پیاده میکند. همان بچه های همسایه مان را، و آنها ره بدنبال خود میکشد. جدول پیاده رو کمی بلند است و ساق پای آن یکی که بزرگتر است به آن میخورد و خراش برمیدارد، آن یکی شانس میاورد و بموقع قدم برمیدارد تا به جدول نخورد. مرد جوان توجهی ندارد و همچنان میرود و دختر بچه بیچاره ظاهرا اینرا یاد گرفته که جیغ زدن و دردش را بیان کردن سودی بحالش نخواهد داشت. همچنان که مرد دو دختر بچه را بدنبال خودش میکشد، آن یکی که ساق پایش کمی زخم است  در چشمانم نگاه میکند. چشمان معصومش نا امیدانه بدنبال چیزی میگشتند، شاید یک پناه، شاید یه دست گرم و مهربان و یا شاید چشمانش از من میخواستند که به مرد بگویم که لحظه ای آرامتر برود تا او بتواند دستی بر پای  خراش خورده اش بکشید.

 

مرد دختر بچه ها را بدنبال خود به قسمت پشتی ساختمان ، آنجا که مادرشان زندگی میکند میکشد. دیگر فقط صدایشان را میشنوم ، بچه با دیدن مادرشان به سمت او میدوند و آن مرد شروع به فحاشی و تهدید میکند و چنان حرفهای رکیکی بزبان میاورد که مو به تنم راست میشود. بعد هم با عصبانیت به سمت ماشینش میدود و به سرعت دور میشود و من تنها تماشاگر این قضایا هستم.